"عادت بد تایپ های شخصیتی"

فلانی : خب #esfj جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - ببین میدونم عجیب به نظر میاد ولی من به طرز عجیب و غریبی عادت دارم به گفتن جمله " حالم خوبه " این دست خودم نیست و نمیدونم چرا این عادت رو پیدا کردم، البته میدونم ولی همچنان عجیب به نظر میاد. اون روز من فقط یک قدم با مرگ فاصله داشتم و باورت میشه وقتی مامانم از پرسید حالم چطوره بهش گفتم که خوبم؟ یکی نیست بهم بگه بابا داری میمیری، دم مرگی تظاهر کردن رو بیخیال شو

فلانی : خب #isfj جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - ذهنم بیخیال اینده نمیشه. نه اینکه نخوام ها، واقعا دلم میخواد که توی حال زندگی کنم و لذت ببرم‌ اما ذهنم انگار نمیخواد. همیشه خدا در‌ حال فکر کردن به اتفاقاتیم که هنوز حتی اتفاق نیفتاده. مثلا کنار دوستم دارم خوش میگذرونم و یهو‌ فکر میکنم ‌اگر ما کات کنیم چجوری میتونم با نبودش کنار بیام؟ میتونی اینو درک کنی؟ من به همچین چیزی فکر میکنم در صورتی که اون هنوز کنارمه و من ازت این عادت مسخره متنفرم

فلانی : خب #estj جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - خب میدونی من همیشه ریلکسم - همیشه یعنی یک درصد مواقع - اما وقتی عصبی میشم نمیدونم چرا نمیتونم همچنان ریلکس بمونم. به طرز‌ افتضاحی رک و بد دهن میشم و خدایا تقریبا سر همین یک دور همه کسایی که دوستشون دارم رو ناراحت کردم. این دست من نیست و انگاری کلا عادتم شده که وقتی عصبیم بزنم همه چی رو داغون کنم و دو ساعت بعدش با حسرت به خرابکاریم نگاه کنم

فلانی : خب #istj جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - نمیدونم عادت بده یا نه، یعنی به نظر خودم یک عادت خوب و‌ به نظر بقیه یک عادت بده. من همیشه فکر میکنم دیدن عشق و علاقه بهتر از شنیدن اونه، پس میشه گفت همیشه سعی میکنم با رفتارم احساساتم رو به ادمای اطرافم نشون بدم. اما انگاری اونا این رو‌ دوست ندارن و نیاز دارن کلمات رو بشنون، و خدایا بعضی وقتا گفتن کلمات احساسی سخت ترین کار دنیا میشه، چرا فقط به دیدنش راضی نمیشن؟

فلانی : خب #esfp جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - فکر‌ کنم اینکه زندگیم توی ۹۰ درصد مواقع روی نظم نیست بدترین عادتمه. اینجوری که شبا به جایی اینکه بخوابم تازه روزم رو شروع میکنم، یا روزا به جای رسیدن به کارام ترجیح میدم بخوابم. موقعی که باید درس بخونم فیلم میبینم و موقعی که نباید درس بخونمم اره کلا درس نمیخونم. خیلی وقتام شده به جای صبحانه، شام میخورم یا اصلا کلا غذا نمیخورم. مشکل خاصی باهاش ندارما اما خب یک عادت بده

فلانی : خب #isfp جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - عادت بد؟ فکر کنم همین که هیچوقت خودم رو نمیفهمم بدترین عادتمه. اینجوریه که یهویی جوری دلم از تمام دنیا میگیره و گریه میکنم که خودم، نگران خودم میشم. اما مشکل اینجاست که من حتی نمیفهمم مشکل کجاست، با خودم بحث میکنم و همش این شکلیم که " خود لعنتیم کاش بهم بگی چه مرگته " اما بازم دلیلش رو نمیفهمم. فقط انگاری عادت دارم به اینکه یهو تبدیل بشم به غمگین ترین ادم دنیا بدون فهمیدن دلیلش

فلانی : خب #estp جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - خب من اکثر مواقع ترجیح میدم توی حال زندگی کنم اما یک سری موقعیت‌ها پیش میاد که نیاز میشه برنامه بریزم و اینده نگری کنم، و خدایا من توی این افتضاحم. اصلا وقتی فکر میکنم باید یک برنامه کامل بنویسم و کل ساعتای روز عزیزم رو طبق اون پیش برم بدون اینکه ذره‌ای ریلکس کنم یا خوش بگذرونم دمغ میشم. نمیشه به همه کارام برسم بدون اینکه مجبور باشم واسه دقیقه به دقیقه زندگیم برنامه بریزم؟

فلانی : خب #istp جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - من راجع مشکلاتم حرف نمیزنم و فکر کنم این بدترین عادتمه. و خب میدونی من مشکلی با این عادت بد ندارم اگر مردم بفهمن دردم چیه. خب فکر کنم گیج شدی، همه گیج میشن. اخه نمیفهمم اینکه من حرف نزنم ولی بقیه مشکلم رو بفهمن کجاش گیج کنندس اخه؟ گیج تر شدی؟ ولش کن فقط اینکه کاش بفهمن چمه بدون اینکه خودم بگم چمه

فلانی : خب #enfj جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - اینکه فکر میکنم نباید جلوی هیچکس گریه کنم عادت بد حساب میشه؟ دست خودم نیست ولی انگاری یک قانونی توی زندگیم وجود داره که " جلوی هرکس گریه کنی و ناراحتیت رو نشون بدی باختی " و شکستن قانون‌ها اونقدارم ساده به نظر نمیاد. در کل اینکه خوشحالیم رو به همه نشون بدم و ناراحتیم رو فقط با تختم شر کنم، خیلی جالب به نظر نمیاد و فکر کنم به همین خاطره که بقیه بهش میگن یک عادت بد

فلانی : خب #infj جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - وقتی ناراحتم اولین راه حلی که به ذهنم میرسه اینه که از تمام ادمای دورم دور بشم و توی تنهایی خودخوری کنم. این دست خودم نیست فقط وقتایی که ناراحت میشم ناخوداگاه از همه فاصله میگیرم و حتی خیلی وقتا به این فکر میفتم که تمام اکانتام رو نیست و نابود کنم تا دیگه با کسی حرف نزنم. علتش رو خودمم نمیدونم، شاید به خاطر رفتار ادمای دورمه، شایدم به خاطر روحیه حساسم و شایدم به خاطر حوصله نداشتمه ولی هرچی که هست یکی از عادتای خیلی بدمه

فلانی : خب #entj جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - خب ببین این یک چیز نرماله و واقعا نمیدونم بقیه چرا روش اسم عادت بد گذاشتن، اخه مگه همه ادما توی عصبانیت کنترل خودشون رو از دست نمیدن؟ منظورم اینه تمام ادما وقتی عصبی میشن دوست دارن یک جوری عصبانیتشون رو خالی کنند و خب اکثر مواقع هم یادشون میره مقصر واقعی کیه پس سر همه خالی میکنند. دقیقا منم این شکلیم و خودمم از دست خودم ناراحت میشم پس کاش وقتی عصبیم حرفام رو جدی نگیرن

فلانی : خب #intj جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - این جدا یک عادت بد نیست، پس چرا میخوام درموردش حرف بزنم؟ هرچی‌، من این رو میگم ولی تو بدون عادت بد نیست. میدونی من واقعا به دوستام اهمیت میدن، شاید دیده نشه اما از ته قلبم اهمیت میدم. اما خدایا درک بعضی از ناراحتیاشون جدا واسم سخته، یعنی چی چون شب بخیر نگفتم باهام قهر کرده؟ اخه مگه چقدر این موضوع مهمه؟ یعنی واقعا اینکه حواسم به این جزئیات کوچیک نیست یک عادت بد محسوب میشه؟

فلانی : خب #enfp جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - میدونی تمرکز کردن روی یک موضوع همیشه واسم سخت بوده و مرور زمان تبدیل شده به یک عادت. عادتی که بهم اجازه نمیده روی یک موضوع متمرکز باشم. جدا از اون به خودم حق میدم واقعا، اخه چه شکلی میشه همزمان چندتا کار کرد؟ یعنی منم بخوام خود مغزم نمیتونه. اینقدر بنده خدا توش شلوغ و پر سر و صداست که تحمل انجام دوتا کار رو نداره. فکرشو بکن بعضیا با اهنگ درس میخونند.‌. اخه چه شکلی؟ من همون درسشم نمیتونم مثل ادم تمرکز کنم خب

فلانی : خب #infp جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - میدونی من به چیزایی اهمیت میدم که خود اون چیزام اینقدر به خودشون‌ اهمیت نمیدن. منظورم اینه اینقدر چیزای بی ارزش و کوچیکی هستن که هیچکس گردنشون نمیگیره جز مغز عزیز من. من خیلی راحت میتونم به بی ارزش ترین چیزا اهمیت بدم، بهشون فکر کنم و حتی واسشون گریه کنم و این اصلا دست خودم نیست. انگار که یکی از کد‌های مغزم بر اساس " عه یک موضوع برای اورثینک، بگیرش پسر " نوشته شده و قرار نیست بیخیال هیچی بشه

فلانی : خب #entp جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - من معمولا کاری رو جدی نمیگیرم اما وقتی بخوام یک کاری رو جدی بگیرم و واقعا انجامش بدم، کلی بهش فکر میکنم. واسش یک عالمه برنامه میریزم و توی ذهنم کل اون اتفاقات رو تصور میکنم، حتی شب‌ها خوابش رو میبینم. و اره اینقدر فکرم رو درگیر اون موضوع میکنم که در اخر موقع انجام اون کار دیگه حوصله انجام دادنش رو ندارم. عجیبه؟ اره راستش رو بخوای واسه خودمم عجیبه

فلانی : خب #intp جانم چه عادت‌ بدی داری؟ - واقعا جواب همچین سوالی رو نمیدونی؟ کل دنیا جواب این سوال رو میدونند و تو نمیدونی؟ من حتی همین الانشم درگیر اون عادت بد شدم. فکر کنم تا ۳ شب اینده به این فکر میکنم که چرا باید یک انسان جواب سوالی که میدونه رو بپرسه؟ و باز باید به جواب‌های این سوالم تا هفت شب اینده فکر کنم و تو همچنان نمیدونی جواب سوالت چیه؟ خب دستت درد نکنه یک موضوع جدید هم دوباره بهم دادی. انگاری علاوه بر شب‌ها قراره کل تایم مدرسه فردام رو به اینکه " ادم‌ها جدا احمقن یا ادای احمق‌ها رو در میارن  " فکر کنم